پرسش :

در مورد اكتوپلاسم و مديوم ها توضيح دهيد؟


شرح پرسش :
پاسخ :
مديوم داراي معاني بسيار زيادي است كه به طور اختصار بيان مي كنيم. مديوم به طور مطلق معنايش روح رها است و رها كردن روح و تمركز در موضوع خاصي را مديوم گويند.[1] انجام چنين كاري از طريق اندام هاي حسي بدن (چشم، گوش، دست، زبان و بيني) قابل دسترسي است. انسان ها از جهت روحي كانون هاي چهار گانه اي دارند كه مي توانند تقويت كننده يا افزايش دهندة‌ قابليت فرا حسي باشند. به اين قسمت ها، نواحي دريافت روحي مي گويند، مثل تمركز جسمي بر مكالمه اي خاص كه مي تواند به بهتر شنيدن، كمك كند و در امور روحي هم امكان شنوايي وجود دارد، يعني انسان بر ناحية خاص دريافت روحي تمركز داشته باشد و صداهايي را دريافت كند.
حواس انسان ها چه روحي و چه جسمي تا حدي از طريق دريافت و پاسخ به انرژي عمل مي‌كنند بينايي جسمي وابسته به امواج نوراني انرژي است و شنوايي جسمي نيز ماحصل ارتعاشات امواج صوتي است. چشايي و بويايي نيز از طريق واكنش شيميايي بين مولكول هاي خاص و سلول هاي دريافت كنندة مناطق چشايي و بويايي عمل مي كنند.
حواس روحي نيز از الگوهاي مشابهي تبعيت مي كنند. با اين تفاوت كه انرژي هايي كه وارد عمل مي شوند با تكنولوژي موجود قابل تشخيص و يا اندازه گيري نيستند. وقتي كليد زده مي شود تا لامپ روشن شود، نيازي ندارد كه از چگونگي حركت الكترون هاي درون سيم هاي رابط چيزي بدانيد و اين كار را از طريق تجربة كاربرد آنها در عمل مي دانيد و دست خود را حركت مي دهيد و با زدن كليد برق لامپ روشن مي شود.
همين شيوه در حواس روحي نيز مورد استفاده قرار مي گيرد. در حواس روحي، انرژي روحي افاضه شده از آدم ها، مكان و اشياء را دريافت مي كند و از آنجايي كه خود انرژي هستيد، ارتعاشات فراحسي را دريافت كرده و به محك تشخيص قرار مي دهيد.
معناي ديگر مديوم: هر كسي كه به نحوي تحت تاثير فكر يا فعل ارواح قرار گيرد او را مديوم گويند و در اصطلاح روانپزشكي به معناي واسطه يا وسيط است و به كسي كه استعداد خاصي جهت ارتباط با ارواح داشته باشد، مديوم گويند. و مديوم به منزلة اتصال فكري است كه شما مي خواهيد با روح شخص معين بر قرار كنيد. مثل اينكه شما از مسئول بي سيم خواستار ارسال سخنان خود به شخص خاصي باشيد.[2]
مديوم ها، اشخاصي هستند كه در مورد روح، نقش رابط را بازي مي كنند. اين افراد نيروي فوق العاده اي دارند، روح اين نيرو و انرژي مديوم را به كار مي گيرد و به شكل هاي مختلف ارتباط برقرار مي كند،‌ اين تظاهر روح مي تواند شنوايي و يا لامسه اي باشد. استفاده كردن از اين انرژي، نياز به تمرين دارد، روح هر چه بيشتر اين كار را انجام دهد مسلط تر مي شود و مي تواند كارهاي سخت تري انجام دهد.
مديوم ها مي گويند، وقتي كه ارتباط برقرار شد مديوم به حالت خلسه مي افتد و هيچ چيز را نمي فهمد، بعد از به هوش آمدن نيز چيزي يادش نمي آيد. مثلا روح مي تواند از طريق نيروي مديوم، انرژي صوتي ايجاد كند و بدون اينكه از وسيله اي استفاده كند توليد صدا كند و يا با تغيير حالت صدايي كه تا حدي شبيه صداي فرد زنده است تجسم پيدا كند و اين كار روح از جسم مديوم، ماده اي به اسم اكتوپلاسم بيرون مي كشد و آن را به شكل بدنش در مي آورد. مادة اصلي اكتوپلاسم، پلاسماي خون است كه روح بر اساس تجربة خودش و مقدار اكتوپلاسمي كه بيرون مي آورد تمام يا قسمتي از بدن روح را باز سازي مي كند.
ناگفته نماند كه مديوم يك اصطلاح جديد امروزي است، اما اين اعمال در طول دوران زندگي انسان خصوصا قبل از اسلام وجود داشته كه عاملان آن را كاهن مي گفتند. كاهن كسي است كه داراي الهام و قدرتي مرموز و خارق العاده است كه با الهه ها و ارواح در ارتباط و با آنها مانوس است و مطالبي را از آنها مي گيرد و دانش فراواني مربوط به آينده به طور كلي و آيندة انسان به طور خاص از آنها دريافت مي كند و تاثير آن در رساندن خير به كسي يا رفع آزاري از او، و يا رساندن شر به كسي كه قصد آزار وي را دارد مي باشد.[3] اعراب جاهل، معتقد بودند يا به واسطه رابط با روح و يا الهامي كه كاهن مي شود او سخناني را بيان مي كند كه منشاء آن را شيطان كاهن مي ناميدند. شيطان كاهن استراق سمع مي كند و به كاهن رازها را القاء مي كند و آن رازها را از آسمان گرفته و به كاهن مي دهد و او آنچه را كه شيطان به وي داده به مردم القاء مي كند.
اعراب جاهلي اعتقاد داشتند كه آنچه كاهنان خبر مي دهند، درست است لذا در كارهاي مهم شان مثل اعلان جنگ يا كشف گناهي يا يافتن شي گم شده و امثال آن، با آنان مشورت مي كردند و تا زمان بعثت رسول گرامي اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ در اين وضع بودند.[4] بخشي از تاريخ اسلام و رواياتي را كه نهي كرده اند از تمسك به سخنان كاهنان، نقل مي كنيم و نظر اسلام را بيان مي داريم.
علي ـ عليه السّلام ـ و سپاهيانش سوار بر اسبها بودند كه به سوي نهروان حركت كنند ناگهان يكي از سران اصحاب كسي را همراه خود آورد و گفت: يا امير المومنين، اين مرد ستاره شناس است و مطلبي دارد كه مي خواهد بگويد. مرد ستاره شناس گفت: كه يا امير المومنين در اين ساعت حركت نكنيد اندكي صبر كنيد تا دو يا سه ساعت از روز بگذرد آنگاه حركت كنيد. اوضاع كواكب دلالت مي كند كه هر كس در اين ساعت حركت كند از دشمن شكست مي خورد. ولي اگر آنچه را كه من مي گويم عمل كنيد پيروز خواهيد شد و به مقصود خواهيد رسيد.
علي ـ عليه السّلام ـ فرمود: رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ چنين ادعايي كه تو مي كني نكرده است. آيا تو ادعا داري كه از جريان هاي عالم آگاهي و مي فهمي در چه ساعت خير و در چه ساعت شر است. آنگاه به مردم خطاب فرمود: مبادا دنبال اين چيزها برويد اينها كهانت و ادعاي غيب گويي است كاهن هم رديف ساحر و ساحر، كافر است و كافر در آتش است. و رو به آسمان كرد و چند جمله مبني بر توكل و اعتماد به خداي سبحان خواند و به ستاره شناس فرمود مخصوصا بر خلاف دستور تو عمل مي كنم و بدون درنگ حركت كرد تا جايي كه در كمتر جهادي به قدر اين جنگ پيروزي نصيب علي ـ عليه السّلام ـ شده بود.[5]
در كتاب صحيح مسلم آمده است مردي از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ دربارة كاهنان پرسيدند، فرمود: چيز مهمي نبوده اند. گفتند: اي رسول خدا، گاهي چيزهايي مي گفتند كه درست بود. فرمود: آن سخن از جانب حق بود كه برخي از جنيان آن را مي ربودند و در گوش دوستانشان مي نهادند و آنها هم با صد دروغ آن را به هم مي بافتند.
از نظر اسلام به طور كلي ارتباط با ارواح امر ممدوحي نيست تا كسي در اين راه قدم گذارد، زيرا امكان انحراف در اين امر بسيار بوده و لغزشهايي در آن به وجود مي آيد كه موجب گمراهي مي شود، ولي يك راه نيكويي براي همگان مقدور است كه از نظر اسلام هم در آن اشكالي نيست و آن راه تزكيه نفس است كه هر كس در اين وادي قدم نهاد، نمي تواند امكاناتي در اين مورد براي خود حاصل كند زيرا آنان كه با تزكية نفس همراه بوده اند تقوايشان اجازه نمي دهدكاري كه در راه غير رضاي خداست انجام دهند و حتي اگر كراماتي از خود نشان دهند بدون رضايت حق تعالي نمي باشد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. گفتگو با مردگان، ترجمة كاظمي خلخالي.
2. اسلام در زندان اتهام، شوقي ابوخليل.


[1] . شما هم يك مديوم هستيد،. هوشنگ گودرزي، ناشر اميد قلم، چاپ اول، 82.
[2] . زمرديان، احمد، حقيقت روح، چاپ و نشر دفتر فرهنگ اسلامي، 1376، ص 283.
[3] . عظيمه، صالح، معنا شناسي واژگان قرآن، مترجم سيدحسين سيدي، چاپ آستان قدس رضوي،.
[4] . همان.
[5] . مطهري، مرتضي، نهج البلاغه، خطبة 77، داستان راستان، جلد 2.
( اندیشه قم )